در رويا هاي كودكانه آموختم، به چيزي كه به من تعلق ندارد، فكر نكنم...

اما ناگهان،

تو همه ي فكرم شدي...!

.

.

.

فاصله را بگو به خود نبالد...!

كه خاطره ي با تو بودن، تمام فاصله هارا مي شكند...

.

.

.


جا مانده است، چيزي، جايي...

كه هيچگاه، ديگر هيچ چيز، جايش را پر نخواهد كرد...

.

.

.

شك كرده بودم، كسي بين ماست...

حالا يقين دارم، من بين دو نفر ايستاده ام...

چقدر تفاوت داشت، بين واقعيت و طرز فكر من...

.

.

.

دلم را فروختم، به قيمت يك نگاه...

مهم نيست...! دل من كه دل نبود!

سرش كلاه رفت، ارزش نگاه او بيش تر بود...

.

.

.

خدايا!

همه ي خنده هاي تلخ امروز را مي دهم...

يكي از گريه هاي شيرين كودكي ام را پس بده...

.

.

.

من اينك يكه و تنها برايت قصه مي گويم،

كه شايد باورت آيد، كه من تنهاي تنهايم...

.

.

.

من خوشبختم...

و درست به اندازه ي خوشبختي ام، يا شايد به علت اون،

احمق...!

.

.

.

دلي كه از بي كسي غمگين است، هركس را مي تواند تحمل كند...

.

.

.

خيالم باطل بود...

آغوشش را به ياد ديگري، به روي من گشوده بود...

.

.

.

سراغ كلبه ي مارا، كسي جز غم نمي گيرد...

خوش آن روزي كه غم هم گم كند ويرانه ي مارا...

.

.

.

ساحل جواب سر زنش موج را نداد...

گاهي فقط سكوت، سزاي سبكسري ست...

.

.

.

ديگر پاييزم...

پاييزي كه شايد، ديگر به بهار نرسد...