رفت ... من کنارش نبودم ...
زود رفتی ...
هنوز برای نبودنت،
برای این خاک...
خیلی زود بود ...
دلم برای اولین بار
برای فنجون چای
برای صدای داریوش و شام مهتاب توی بارون
برای تو
برای تو
برای تو
تنگ میشه . . .
هنوز برای نبودنت،
برای این خاک...
خیلی زود بود ...
دلم برای اولین بار
برای فنجون چای
برای صدای داریوش و شام مهتاب توی بارون
برای تو
برای تو
برای تو
تنگ میشه . . .
فاتحه نمی فرستم،
برگرد...
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۹:۵۰ ب.ظ توسط سمانه
|
ســــوت پــــــایـــــان را بـــــزن!